سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خانه معلم

صفحه خانگی پارسی یار درباره

مرتضی و ما


پنج‌شنبه شب، شبِ قبل از شهادت سیّدمرتضی، این شعر را از میان اشعار عارفانه‌ حضرت امام (رحمة‌الله علیه) هم‌راه دوستی می‌خواندیم:
در ره دوست سفر باید کرد  / از خویشتن خویش گذر باید کرد
هر معرفتی که بوی هستی تو داد  /  دیوی است به ره، از آن حذر باید کرد

بحثی در گرفت بر سر این‌که آیا در مصراع اول بر «دوست» تأکید شده و یا بر «سفر». بالأخره با استناد به وزن و قافیه، دوست‌مان قبول کرد که در این شعر تأکید بر سفر است.
این‌چنین ما در پیچ و خم قافیه گم شدیم و او رفت. تفاوت میان ما و او تفاوت میان ماندن و رفتن است. او در میان ما و در سفر بود؛ ما امّا در سفریم و اسیر توهّم جاودانگی...
مریم امینی (همسر شهید)

غریبه‌ خاک
شهادت، پایان غربت بشر و آغاز قربت انسان است. شهادت، پل پیوند زمین و آسمان است و شاهدان، غریبه‌هایی مظلوم در زمین هستند که قامت ملکوتی ارواحشان، به اسارت منطق معاش ناسوتیان در نیامده و در عین حالی که ظاهر در زمین و شریک در غفلت زمینیان می‌زیند، در واقع دیده بر باطن عالم و حقیقت دنیا گشوده‌اند و محشور عالم معنا هستند...
شهریار زرشناس

و آن فرات مهربان...
مرتضی رفت و رفت، و ما ماندیم. امّا چه رفتنی - با آن لب‌خند ماندنی - و چه «ماندنی»!
مرتضی تا آخرین دم با وقار ایستاد، رزمید، قلم زد، ساخت و تحمّل کرد. نجیبانه تحمّل کرد و رفت. و فاتح شد. فاتح مظلوم روایت. و ما ماندیم؛ تنها، بی‌آرام و بی‌یاور و...
دوست، از آن خرقه‌ی بدل، از آن لایه‌ی کهن رها شد و ما را واگذاشت. به آن رهایی رسید که می‌طلبید و سزاوارش بود.
مسعود فراستی

سفر آخر
فکه را بعد از ده سال می‌دیدم؛ منطقه‌ای بکر و دست نخوده. تجهیزات بچه‌ها، سنگرها، موانع و همین‌طور پیکرهای مطهر شهدا این جا و آن جا به چشم می‌خورد. جست‌وجوی ما دو سه روزی بیش‌تر طول نکشید، چرا که با آمادگی کامل نیامده بودیم. از بچه‌های ارتش، بیست-سی‌تایی گونی سنگری گرفتیم، تعدادی از جنازه‌های شهدا را عقب آوردیم. بچه‌ها از جریان تفحص فیلم و عکس هم گرفتند، یک هفته بعد تهران بودیم برای بار دوم که عازم می‌شدیم، تعدادی از بچه‌های نیروی هوایی سپاه، از جمله مرتضی شعبانی هم همراهمان شدند...
مجید ذوالفقاری

تلألو نجیبانه‌ یک نگاه
آیا غفلت از من بود؟ یا فضای آلوده به سوءتفاهم‌ها و ریاکاری‌ها و نابخردی‌ها بود (و هر دوش بود) که باعث شد «سیّدمرتضی آوینی» را دیر بشناسم؟ افسوس! دیر شناختن آن نازنین دل را برای همیشه از داغ افسوس می‌سوزاند...
کیومرث پوراحمد

دو سه چیزی که از او می‌دانم
یک چیز را نمی‌دانم و آن این است که چرا وقتی رفیقی را از دست می‌دهیم؛ دیر یا زود به یاد اولین دیدار می‌افتیم و حالا هر چه سعی می‌کنم، نمی‌توانم به یاد بیاورم سید‌مرتضی را بار اول کجا و چه‌طور دیده‌ام. می‌دانم که باید در جام جم بوده باشد. توی ساختمانی که امروز فقط ما را به یاد چیزهایی می‌اندازد که از دست داده‌ایم. اما آن روزها همه‌چیز زیبا بود ...
بهروز افخمی

خوش آن رخی که آینه‌دارش تو بوده‌ای
در این حال و روز که بندها ترنم ماندن دارند و زنجیرها سرود نشستن می‌خوانند، کندن چه کار سترگی است، پر کشیدن چه با شکوه است و پیوستن چه شیرین و دوست داشتنی. کاش با تو بودیم وقت قران انتخاب تو با انتخاب حق.
کاش با تو بودیم آن زمان که دست از این جهان می‌شستی و رخت خویش از این ورطه بیرون می‌کشیدی.
کاش با تو بودیم آن زمان که فرشتگان، تو را بر هودج نور می‌گذاشتند و بال‌های خویش را سایه‌بان زخم‌های روشن تو می‌کردند...
سیدمهدی شجاعی

آیه‌‌های فصل فراق
آقا مرتضی بازمانده از کاروان نبود، علم­دار آن بود. کاروان راحلان کوی دوست، نه از حرکت باز می‌ماند و نه پایان یافتنی است. مگر جز این است که راوی، خود باید در صحنه حاضر باشد تا روایت‌گری صادق باشد و مگر سیّدمرتضی «راوی فتح» نبود؟
عبدالامیر فائق

در سوگ بسیجی شهر آسمانی
یادم می‌آید که قبل از دیدار او، صدای دل­نشین و آسمانی‌اش را در روایت فتح شنیده بودم: روایتی بی‌سابقه در عالم دیجور اکنون‌زده. او در همه آثارش نشان داد که با زبان تفکر معنوی و روح دیانت و دین‌ورزی را پاس می‌دارد. همواره در خلوت خویش به شهادت می‌اندیشید و به «شهر آسمانی» که نام آخرین ابداع هنری او بود.
محمد مددپور

سوگ‌نامه‌ اهل خاک
سیّدمرتضی در دنیا وارد نشد. او مصداق بارز عرفایی بود که بهشتیان آرزوی زیست آنان را در دنیا دارند. شادابی و نشاط سیّدمرتضی، هیچگاه از خاطر دوستانش محو نخواهد شد. سیّد، بر خیل عظیمی از بسیجیان و دوستانش حق معنوی دارد. عده زیادی را می‌شناسم که از طریق ایشان دستگیری معنوی و مادی می‌شدند و با شهادت سیّد، این دستگیری‌ها صدچندان خواهد شد...
علی تاج‌دینی